یکشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۸

محرم

محرم آمد؛ جمله ای کوتاه ولی عمیق.


داغ بر دل، محر بر لب، اشک من راوی شود----ترسم از آن گفت و گو آیین درویشی شود

گفته بودم صبر، لعلی از دل سنگش کند----خواجه ام خوش گفت، تنها چاره اش خون می شود

شیخ ما ار عیب عاشق کرد، لبخندی بزن----در کمند زلفش او هم شیخ صنعان می شود

حرف اول از کتاب عشق او بسم الله است---- هر که این دفتر بخواند نیز بسمل می شود

آن که باب زلف یار و چشم جادو طی کند----باب هل من ناصر ینصرنی از برمی شود

محمد برزگر

هیچ نظری موجود نیست: