چهارشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۷

مذهب حافظ

بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن پوزش از تاخیر چند هفته ای برای به روز رسانی بلاگ، لازم می دونم مطبی رو در مورد نظرات ارزشمند شما بیان کنم.
از هر کس در این بلاگ نظر داده یا نظر خواهد داد تشکر می کنم، موافق یا مخالف تفاوتی ندارد.
از دوستانی که به ما لطف دارند جداً سپاس گذارم.
و اما به تازگی دوستی برای مطلب مربوط به مذهب حافظ (شراب) نظری داشتند، لطف کردند که ما رو بی اطلاع نذاشتند.
------------------

جناب آقای صاحب سایت
هیچ چیز از حافظ نفهمیده ای
حافظ مرد آزادگی از تعلقات است
دین که مهم ترین عامل تعلق انسان است در دیوان حافظ به پشیزی گرفته نشده
هیچ کدام یک از ابیاتی هم که آورده ای شواهد مناسب و بجایی نیستند

کمتر هم از خودت تعریف کن
-----------------
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود، ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
شراب یعنی چه؟جز تعلق معنی دیگری دارد؟چرا دل حافظ در گیسوی مجعد سیه چشمان گم شده است؟دل حافظ، دل حافظ نیست.درواقع هر چه دل بود، رفت.چطور ممکن است نفهمیده باشید حافظ به همه چیز دل بسته است. و در عین حال چیزی ندارد.حافظ دل داده است، آزاد نیست،بنده است.دل داده نیست،چون دلی ندارد،عاشق است و هر چه دارد از دلدار است.عزیزم زیبایی شناسی شما مشکل دارد.هنوز در تعاریف آزادی و آزادگی مشکل دارید. حافظ، اسیر هیچ چیز نیست و بنده است.بندگی و اسارت متفاوت اند.بله.دین یعنی تعلق.ولی تعلق و نیاز به همه ی بی نیازی ها.بندگی و آزادی در مقابل هم نیستند. هر دو نگاه از دو زایه به یک مطب اند. این چند خط و هزاران هزار خط دیگر در این چند بیت آمده:
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم، بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق، که در این دامگه حادثه چون افتادم
سایه ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض، به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست، چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک،ور نه این سیل دمادم ببرد از بنیادم
شما بفرمایید اگر حافظ به چیزی تعلق .....صبر کنید!.....اگر چی؟ هان، حافظ.حافظ یعنی چه؟ آیا قرآن جز تعلق به همان معنی مورد نظ شما چیز دیگریست؟این کارو بکن، اون کا رو نکن، اینو دوست داشته باش ، اونو دوشت نداشته باش، این راه و برو اون راه و نرو، به حرف این گوش کن ، به حرف اونا گوش نکن.همه ی اینا چرا؟ چون من می گم.من کیم؟ خداوند.حافظ، افتخارش حافظ بودن همین ها است.بندگی و تعلق حافظ به حضرت دوست از واضحات اشعار اوست.حال، چه این تعلق خوب باشد و چه بد.
دوش از این قصه تخفتم که رفبقی می گفت، حافظ ار مست بود جای شکایت باشد

در ادامه انتقادی به من داشتند که احتمالاً وارد است.البته نفهمیدم دقیقا منظور ایشون چیه و کدوم قسمت عرایض من مد نظرشون هست
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر، این متاعم که همی بینی و کمتر زینم
یا علی