محرم
محرم آمد؛ جمله ای کوتاه ولی عمیق.
محمد برزگر
داغ بر دل، محر بر لب، اشک من راوی شود----ترسم از آن گفت و گو آیین درویشی شود
گفته بودم صبر، لعلی از دل سنگش کند----خواجه ام خوش گفت، تنها چاره اش خون می شود
شیخ ما ار عیب عاشق کرد، لبخندی بزن----در کمند زلفش او هم شیخ صنعان می شود
حرف اول از کتاب عشق او بسم الله است---- هر که این دفتر بخواند نیز بسمل می شود
آن که باب زلف یار و چشم جادو طی کند----باب هل من ناصر ینصرنی از برمی شود
گفته بودم صبر، لعلی از دل سنگش کند----خواجه ام خوش گفت، تنها چاره اش خون می شود
شیخ ما ار عیب عاشق کرد، لبخندی بزن----در کمند زلفش او هم شیخ صنعان می شود
حرف اول از کتاب عشق او بسم الله است---- هر که این دفتر بخواند نیز بسمل می شود
آن که باب زلف یار و چشم جادو طی کند----باب هل من ناصر ینصرنی از برمی شود
محمد برزگر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر